Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه: قرآن کریم سرشار از قصص و گزارش‌های تاریخی مربوط به امّت‌های پیشین و پیامبران آنان با هدف انتقال معارف وحیانی و هدایت انسان است. قصص قرآنی از نظر محتوا و هدف، شامل همه حکمت‌های نزول قرآن می‌شود و در این راه شیوه‌ای کارآمد است. از این رو قرآن داستان را برای اثبات وحی و نبوت، یگانگی خدا، هم ریشه بودن ادیان آسمانی و نیز برای بیم و نوید، نشان دادن نمودهای قدرت الهی، سرانجام نیک و بدی، صبر یا ناشکیبایی، سپاسگزاری یا سرکشی و دیگر اهداف رسالی، تربیتی و یا سنت‌های تاریخی و اجتماعی به کار می‌برد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

قرآن با داستان روشن می‌کند که شیوه دعوت انبیا و ابزارهای به کار رفته در این راه همسان بوده است و امتها در برابر آنها به یک گونه واکنش نشان داده‌اند و پیش برنده‌ها و بازدارنده‌های گسترش دین، همانند بوده‌اند. قرآن در موارد گوناگونی بر این حقیقت تأکید داشته و به اشتراک پیامبران در موضوعات فراوانی اشاره کرده است. آنچه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان آیت‌الله مصباح‌یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ ۱۳۹۵/۰۸/۱۲، مطابق با هجدهم محرم ۱۴۳۸ ایراد کرده‌اند:

عرض کردیم یکی از روش‌های تربیتی قرآن، بیان داستان‌های آموزنده گذشتگان است تا از رفتارهای خوب و نقطه‌های قوت آن‌ها اقتباس و از نقطه‌های ضعف و اشتباهات آن‌ها پرهیز کنیم. بیشترین داستانی که در قرآن ذکر شده، داستان بنی‌اسرائیل است، و یکی از مفصل‌ترین بیانات قرآن درباره این داستان، در سوره قصص آمده است. خداوند در ابتدای این سوره، ویژگی‌های فرعون را اینگونه ذکر می‌فرماید: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ وجَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا »[۱]. اولین ویژگی فرعون این بود که او در این عالم دنبال برتری‌جویی بود. ویژگی دوم آن بود که میان مردم اختلاف ایجاد کرد و آنان را به چنددسته گروه‌بندی کرد. و در آخر آیه نیز به‌عنوان نتیجه این دو ویژگی می‌فرماید: «إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ »[۲]. در واقع، سه مفهوم در این آیه ذکر شده است که جا دارد مقداری درباره آن‌ها فکر کنیم و بیندیشیم. نخست، مسأله «برتری‌طلبی». دوم، مسأله «ایجاد اختلاف بین مردم» و سوم، مسأله «افساد» است.

منشأ برتری‌طلبی

اولین ویژگی، بیان یک حالت نفسانی و یک حالت روانی خاصی است که فرد ممکن است در درون خود به آن مبتلا شود. می‌توان گفت، این حالت، آغاز انحراف و راه هلاکت و شقاوت است. دومین ویژگی، مسأله اختلاف‌افکنی میان مردم است؛ به این معنا که گروهی را خوار کند، گروهی را ضعیف کند، و گروهی دیگر را برتری دهد. وقتی این دو را با هم مقایسه می‌کنیم، درمی‌یابیم که ویژگی اول، مقدمه ویژگی دوم است؛ یعنی وقتی براساس یک عامل درونی و روانی، انسانی که می‌خواهد از دیگران بهتر و بالاتر باشد، رفتاری انجام می‌دهد و برنامه‌ای را تنظیم می‌کند که به این امر دست یابد. پس، منشأ ایجاد اختلاف میان مردم، همان روح برتری‌طلبی است.

معیار هلاکت و محرومیت از سعادت ابدی

جالب این است که در این سوره، پس از این‌که به تفصیل چگونگی رفتار فرعون و نیز داستان حضرت موسی، مبعوث‌شدن او به‌سوی فرعون و دعوت فرعون ذکر می‌شود، داستان قارون هم بیان می‌شود. در پایان، در آیه‌ای اینچنین می‌فرماید: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا »[۳]؛ یعنی نه‌تنها علوّ و برتری‌طلبی منشأ رفتار فرعون، افساد در ارض و ایجاد اختلاف بین مردم بود؛ بلکه به‌طور کلی معیار هلاکت و محروم‌شدن از سعادت ابدی این‌ها است. یعنی؛ کسانی که به‌دنبال برتری‌طلبی در زمین نباشند، و اهل فساد نباشند، همانا آنان اهل «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ» هستند و البته «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»؛ سرانجام خوب برای پرهیزکاران است. بنابراین، مفاهیم محوری در این سوره، عبارت‌اند از: «علو فی‌الارض» و «فساد و افساد». به اجمال بیان شد که بین این دو صفت، نوعی رابطه «مقدمه و ذی‌المقدمة» و «علیت و معلولیت» برقرار است. ویژگی اول، یک ویژگی شخصیتی است. خواست «برتری‌طلبی» یک حالت نفسانی و روانی است؛ حتی اگر به مرحله بروز و ظهور نرسیده باشد. ویژگی دوم، مربوط به رفتار اجتماعی است؛ که ایجاد فساد میان مردم، نمونه بارز آن است. به این آیه شریفه دقت کنید: «جَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا یَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَیَسْتَحْیِی نِسَاءهُمْ إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ». این درواقع یک تحلیل روانشناختی از رفتاری است که منجر به شقاوت و هلاکت می‌شود.

شرط رسیدن به سعادت ابدی

اکنون پرسش این است، چطور می‌شود که آدمی تصمیم می‌گیرد که به کج‌راهه برود و سرانجام، آخرت خودش را می‌سوزاند و مبتلا به هلاکت ابدی می‌شود؟ باید گفت، ابتدا از یک ویژگی شخصیتی و از یک حالت روانی و درونی شروع می‌شود. پس از آن در رفتار و عمل خارجی او ظهور می‌یابد و سپس؛ نه‌تنها در رفتار خودش که به دیگران هم سرایت می‌کند و آن‌ها را هم فاسد می‌کند و نمی‌گذارد آن‌ها هم به سعادت برسند.

اما نکته اینجاست که؛ پس از بیان داستان فرعون و فرعونیان و هامان و داستان قارون، چرا روی «الدَّارُ الْآخِرَةُ» تکیه می‌کند و می‌فرماید: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا»؟ راز آن، این است؛ «عُلُو فِی الْأَرْضِ» که منشأ هلاکت است، به این دلیل است که «توقف فی‌الارض» هدف نیست. این زندگی زمینی و دنیوی، یک مسیری است که باید آن را طی کرد. درواقع، این یک مقدمه و یک دوران محدود و موقتی است که باید آن را گذراند تا به نتیجه رسید؛ چه‌اینکه انسانی که به‌دنبال سعادت است، نباید به زندگی زمینی چشم داشته باشد. باید توجه او به دار آخرت باشد. باید بداند که خداوند، انسان را آفریده، برای این‌که تا ابد در سعادت باشد. روزها، هفته‌ها، ماه‌ها و حتی سال‌های این دنیا مانند چشم‌به‌هم‌زدنی می‌گذرد. باید توجه به دارالآخرة باشد؛ جایی که سعادت ابدی در آنجاست. اگر این مسأله درک شد، آن‌گاه باید بدانیم که: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا»؛ یعنی شرط رسیدن به سعادت ابدی این است که به‌دنبال «عُلُوِّ فِی الْأَرْضِ» و «اهل فساد و افساد» نباشیم.

نسبت دنیا و آخرت

به‌راستی اگر از ما بپرسند سعادت چیست و بدبخت کیست، چه می‌گوئیم؟ آیا می‌پنداریم، آدمی که پول داشته باشد تا هر لذتی که خواست ببرد، سعادتمند است و بدبخت کسی است پول نداشته باشد؟! انبیا آمدند تا به آدمیان بفهمانند که برای این دنیا آفریده نشده‌اند. اینجا یک جلسه آزمایش است. آری! تمام این ۱۰۰ سال عمر ما در این جهان یک جلسه امتحان است. واقعاً این جلسه امتحان که ۱۰۰ سال به طول می‌انجامد، در مقابل بی‌نهایت آخرت چه نسبتی دارد؟ شما ۳ ساعت در جلسه امتحان کنکور می‌نشینید تا ۳۰ سال بعد از آن استفاده کنید؛ ۳ ساعت با ۳۰ سال یک نسبتی دارد. اما وقتی ۱۰۰ سال را با بی‌نهایت بسنجید، چه نسبتی را می‌توان یافت؟ عمر آخرت چند برابر عمر دنیا می‌شود؟ صد هزار برابر، یک‌میلیون برابر، صدمیلیون برابر. حقیقت این است که این دو باهم هیچ نسبتی ندارند. عمر دنیا را هرقدر که باشد به هر توانی برسانید، باز ابدیت از آن درنمی‌آید! بنابراین، ابتدا باید حساب کنیم که ما چه هستیم، برای کجا آفریده شدیم، عمر ما چقدر است، قرار است چندسال زندگی کنیم؛ تا ببینیم چه سعادتی را می‌خواهیم: «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا »[۴]. پس، ما باید «فی‌الأرض» فقط به‌فکر انجام تکلیف باشیم. یعنی؛ چه کنیم که به درد آخرت بخورد، کاری کنیم که خدا و اولیایش آن را دوست دارند. ما برای راحتی در این عالم خلق نشدیم. اگر خداوند در این دنیا، نعمت‌هایی هم به ما می‌دهد، به‌عنوان ابزار یا توشه سفری است که در پیش داریم. همه این نعمت‌های دنیا برای همین است که توشه ۱۰۰ سال زندگی دنیایی ما فراهم و تأمین شود؛ وگرنه هدف چیز دیگری است.

دنیا، اعتباری ندارد!

ازاین‌روست که وقتی در سوره قصص پس از بیان داستان حضرت موسی و فرعون، داستان قارون را هم ذکر می‌کند در ادامه می‌فرماید: «فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ »[۵]؛ آن ثروت کلانی که قارون پیدا کرد، همه در زمین فرورفت. در این حال، دیگرانی که آرزو می‌کردند مثل او باشند [۶] و می‌گفتند: «یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ »[۷] ای کاش ما نیز ثروتی مثل قارون داشتیم، گفتند: «وَیْکَأَنَّهُ لَا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ »[۸]؛ مثل این‌که این ثروت، سعادت‌آور نیست! در پایان نیز می‌فرماید: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا». پس، این دنیا که همه ثروت قارون در آن به‌کار نیامد و در زمین فرورفت، قطعاً دل‌بستنی نیست. یعنی باید توجه به «الدَّارُ الْآخِرَةُ» باشد و راه آن هم این است: «لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا». فرعون به‌دنبال «علو و فساد» بود، چه شد؟ غرق شد. قارون به‌دنبال «علو و فساد» بود، در زمین فرورفت و مبتلا به خسف شد. پس، دنیا اعتباری ندارد و نباید به آن دل بست.

لزوم نگاه ابزاری به دنیا

کل زندگی دنیا ابزار است. این چیزی نیست که آدم آن را هدف قرار دهد. نگاه آدم به همه زندگی دنیا از آغاز تا انجام، باید نگاه ابزاری باشد. اگر این نگاه را داشتید و به‌دنبال آن رفتید، راه را به شما نشان می‌دهند و به سعادت هم می‌رسید: «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ »[۹]. اما اگر اشتباه متوجه شدید و از ابتدا خیال کردید که برای همین نعمت‌های دنیا و خوشی‌ها و پست و مقام آن آفریده شده‌اید، روزی پشیمان خواهید شد. آری، اگر به دنیا نگاه ابزاری داشتیم، ملک سلیمان هم که باشد ارزش دارد؛ چراکه به وسیله آن توحید در عالم رواج می‌یابد. پس، اینکه چرا «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ» را مطرح می‌کند، برای این است که به این مسأله توجه بدهد که نگاه غیر ابزاری به دنیا علت «عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ» است و این حالت است که کار را خراب می‌کند. اشکال فرعون همین‌جا بود و از همین‌جا شروع شد و به‌دنبال این منشأ روانی، به این فکر افتاد که رفتار خود را به‌گونه‌ای برنامه‌ریزی و تنظیم کند که بر خلایق تسلط یابد و همه تحت فرمان او باشند. برای این کار «جَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا یَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَیَسْتَحْیِی نِسَاءهُمْ إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ»؛ در میان مردم اختلاف و تفرقه ایجاد کرد.

داستان بنی‌اسرائیل

در اینجا بد نیست به‌عنوان مقدمه بحث بعد، مطالبی یادآوری شود. می‌دانیم که وقتی حضرت موسی مبعوث شد، نزد فرعون آمد و گفت: «انی رسول رب العالمین»؛ من فرستاده خدا هستم و آمده‌ام به تو بگویم که «أَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرَائِیلَ »[۱۰]؛ بنی‌اسرائیل را همراه من بفرست تا برویم. حال، اینکه کجا می‌خواست برود؟ آن‌ها چه‌کار می‌کردند؟ فرعون چه تسلطی بر آن‌ها داشت؟ پرسش‌هایی است که با بهره‌گیری از تاریخ می‌توان به آن پاسخ داد. همان‌طور که می‌دانیم، حضرت ابراهیم فرزندی به‌نام اسحاق و ایشان نیز فرزندی به‌نام یعقوب داشت. یکی از القاب یعقوب، اسرائیل بود. گویا آنان در اراضی شام زندگی می‌کردند. پس، بنی‌اسرائیل؛ یعنی یعقوب‌زادگان. خداوند به حضرت یعقوب ۱۲ پسر بخشید. آنان تقریباً چادرنشین بودند و زندگی آنچنان متمدنانه‌ای نداشتند. این زندگی جریان داشت تا داستان حضرت یوسف پیش آمد. همه داستان حضرت یوسف را می‌دانند. بالاخره، کار به آنجا رسید که عزیز مصر به‌خاطر خدمات حضرت یوسف به ایشان گفت: باید بروید و پدر خود را بیاورید. به‌این‌ترتیب، فرزندان حضرت یعقوب که یک جمعیت ۵۰، ۶۰ نفری بودند، از بلاد شام به مصر آمدند. عزیز مصر هم به سبب علاقمندی به حضرت یوسف، دستور داد که آنان در جای بسیار خوبی ساکن شوند و یک مقرری‌ای برای‌شان مشخص کرد. ملک و عزیز مصر در آن زمان همانند فراعنه زمان حضرت موسی نبودند. آنان به‌دنبال ملک و سلطنت و خوشی خودشان بودند و کاری به دین و مذهب مردم نداشتند. ازاین‌رو، با این‌که یوسف، پیغمبر و موحد بود و صحبت از خدای یگانه می‌کرد، و نه هم‌دین و نه هم‌نژاد با مصری‌ها بود؛ به او بی‌احترامی نکردند و حتی به پدر و مادر و خانواده او هم احترام گذاشتند. به‌هرحال، فرزندان یعقوب به‌یک‌معنا مهاجرانی بودند که در آنجا پناهنده شده بودند. بنی‌اسرائیل در مصر زندگی کردند تا زمان حضرت موسی علیه‌السلام؛ یعنی حدود شش‌قرن بعد از مهاجرت. در این دوران سلاطین مصر چندین‌بار تغییر کردند. بالاخره در زمان حضرت موسی یکی از مصری‌های اصیل که خیلی تفرعن داشت، به این فکر افتاد که بر همه تسلط یابد و همه را زیر یوغ خود بکشد و نه‌تنها از نظر اقتصادی و سیاسی تابع او باشند؛ بلکه از نظر مذهبی هم از او تبعیت کنند و او را بپرستند!

تدبیر فرعون!

این آرزوی او بود و برای تحقق آن می‌خواست تمام مردمی را که می‌شناسد و اطراف او هستند، مطیع او باشند و از ثروت آن‌ها استفاده کند، و اصلاً او را بپرستند و در مقابل او به خاک بیفتند. ازاین‌رو، گفت: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی »[۱۱]‌. این را هیچ فرعون دیگری نگفته بود. تنها این فرعون بود که به این استکبار و جهالت و به این خودپرستی مبتلا شده بود. بنابراین، برای رسیدن به آرزوی دیرینه خود که «ربوبیت در زمین» بود، نقشه‌ای کشید تا بتواند همه مردم را تحت فرمان خود درآورد. گفتنی‌است، جمعیت مردم مصر در آن زمان، چند میلیون‌نفر بود که از میان آن‌ها، جمعیت بنی‌اسرائیل به بیش از یک‌میلیون نفر رسیده بود. براین‌اساس، اولین نکته‌ای که به ذهن فرعون رسید، این بود که اگر همه این مردم بر علیه من متحد شوند، من هیچ‌کاری نمی‌توانم بکنم؛ پس باید تدبیری بیاندیشم. در آن روز مسأله تفرق جمعیت، مسأله بسیار مهمی بود. این است که با درنظرگرفتن این اصل، کاری کرد که مردم به جان هم بیفتند و با هم اختلاف داشته باشند. بنابراین، اولین اصلی که مورد توجه فرعون قرار گرفت، این بود که مردم را گروه‌گروه کند و به جان هم بیندازد؛ چه‌اینکه تنها چیزی که می‌تواند او را از شرّ انقلاب و کودتای مردم حفظ کند، همین امر بود. دراین‌باره، قرآن می‌فرماید: «عَلَا فِی الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا »[۱۲].

تفرقه بینداز؛ حکومت کن!

یکی از بهترین راه‌های ایجاد اختلاف، تکیه بر اختلافات قومی و نژادی است. یک راه دیگر، دامن‌زدن به اختلافات مذهبی است که این نوع اختلاف، به‌راحتی می‌تواند مردم را به‌جان هم بیندازد. راه دیگر، ایجاد اختلافات طبقاتی از لحاظ ثروت و مکنت و قدرت کار و قدرت علمی است. این‌ها عواملی است که می‌شود از آن‌ها برای ایجاد شکاف و تفرقه میان توده‌های مردم بهره‌برداری کرد و دراین‌میان، فرعون نیز به‌خوبی از این عوامل بهره برد. او به بنی‌اسرائیل گفت: شما اینجا مهمان بودید، شما را احترام کردند و به شما خانه دادند، حالا دیگر اینجا هستید و نوکر ما هستید. باید کار کنید تا ما از شما بهره ببریم. اینجا بود که حضرت موسی به او فرمود: بنی‌اسرائیل را با من بفرست؛ چراکه «أَنْ عَبَّدتَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ »[۱۳]؛ بنی‌اسرائیل را به بردگی کشیدی. اما فرعون گفت: نه! ما سال‌ها خرج آن‌ها را دادیم، زندگی به آن‌ها دادیم، در کشور ما زندگی کردند؛ پس ما حق داریم که این‌ها برده ما باشند. ما مصری هستیم و شما عبری هستید! خلاصه اینکه فرعون از همه ابزارها استفاده کرد که مردم را دسته‌دسته کند. ابتدا با اشاعه سخنانی چون شما بیگانه هستید، نوکر ما هستید، دین شما با دین ما فرق دارد؛ میان بنی‌اسرائیل با مصری‌ها ایجاد اختلاف کرد و سپس، در میان مصریان نیز از جهت اختلاف طبقاتی در زمینه‌های اقتصادی، نژادی و قبیله‌ای ایجاد اختلاف کرد. وقتی این اختلافات را ایجاد کرد، سعی کرد آن طبقه‌ای که می‌توانند از نظر فکری و قدرت اجتماعی او را یاری دهند را در طبقه ممتازی قرار دهد. او می‌دانست که تنها و با یک‌نفر دونفر، نمی‌شود این دستگاه را حفظ کند. باید جمعیتی، عده‌ای و دار و دسته‌ای داشته باشد تا آنان بتوانند او را در مقابل توده مردم در رأس نگهدارند. دراین‌باره تعبیر قرآن اینچنین است: «فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا »[۱۴]

سیاست فرعون و افساد فی‌الارض

بنابراین، فرعون با ایجاد اختلافات خونی، نژادی و طبقاتی، توانست توده مردم را رودرروی هم قرار دهد و آنان را وادار به اطاعت و پرستش کند. اگر نخواهیم گرفتار سیاست فرعونی شویم، باید حواس ما جمع باشد تا فریب این دسته‌بندی‌ها را نخوریم. اینگونه نیست که ما یک طبقه ثروتمندی داشته باشیم و یک طبقه ضعیف؛ و طبقه ثروتمند از کار و تلاش طبقه ضعیف بهره ببرد. این فکر در رژیم‌های سرمایه‌داری حاکم است که یک‌درصد مردم بر نود درصد ثروت یک کشور مسلط باشند. این «افساد فی الارض» است. «جعل اهل‌ها شیعا» افساد است و مصداق آن، اینگونه طبقه‌بندی میان مردم و ایجاد اختلاف است. ازاین‌رو، می‌بایست قدری در مفهوم «افساد و اصلاح» و «صلاح و فساد» تأمل کنیم؛ که در جلسه آینده، در این مورد صحبت خواهیم کرد. ان‌شاءالله.

وصلی‌الله علی محمد و آله الطاهرین.

[۱]. قصص، ۴.

[۲]. همان.

[۳]. همان، ۸۳.

[۴]. مؤمنون، ۱۱۶.

[۵]. قصص، ۸۱.

[۶]. «الَّذِینَ تَمَنَّوْا مَکَانَهُ بِالْأَمْسِ»؛ قصص، ۸۲.

[۷]. همان ،۷۹.

[۸]. همان، ۸۲.

[۹]. همان، ۸۳.

[۱۰]. أعراف، ۱۰۵.

[۱۱]. نازعات، ۲۴.

[۱۲]. قصص، ۴.

[۱۳]. شعراء، ۲۲.

[۱۴]. قصص، ۶.

کد خبر 5767153 فاطمه علی آبادی

منبع: مهر

کلیدواژه: مقام معظم رهبری قرآن کریم بنی اسرائیل قرآن قران مصر اسرائیل انقلاب آیت الله مصباح یزدی رضا داوری اردکانی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی قرآن فارابی قرآن کریم انقلاب اسلامی ایران نشست علمی امام رضا ع میلاد امام رضا ع محمد مهدی اسماعیلی کتاب فلسفه ایران مفاتیح الجنان ایجاد اختلاف ا ف ی ال أ ر ض ل ا ف س اد ا داستان حضرت بنی اسرائیل برتری طلبی سعادت ابدی حضرت یوسف میان مردم حضرت موسی او باشند ال آخ ر ة فی الارض ازاین رو یک حالت ۱۰۰ سال

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۸۸۰۴۱۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

دعوت از حکومت برای دیدن یک مناظره | گره خوردن سرنوشت مردم به ذهنیت‌ ساده‌انگارانه | پس‌موضوع حجاب دقیقا چه می‌گذرد؟

فعال سیاسی اصلاح طلب نوشت: اینکه کسانی خود را دانا به دستورات خدا دانسته و از این منظر بخواهند به مردم امر و نهی کنند، جوابگوی نسل جدید نیست. این استدلال‌های درون دینی شاید برای گروه‌های حوزوی مناسب باشد.

عباس عبدی فعال سیاسی اصلاح طلب در یادداشتی با عنوان «مناظره در مورد حجاب» در روزنامه اعتماد نوشت:

سایت «مدرسه آزاد» گفت‌وگوی به نسبت مفصلی (اینجا ببینید) را میان دکتر محسن برهانی و دبیر سابق «ستاد امر به معروف و نهی از منکر» انجام داده که با دیدن آن متوجه می‌شویم، چگونه سرنوشت یک جامعه و مردم به ذهنیت‌های ساده‌انگارانه گره خورده است. ذهنیت‌هایی که نه آشنایی کافی با فقه و کلام دارد و نه بهره‌ای از حقوق و جامعه‌شناسی برده است و نه حتی چارچوب عملی قابل اجرا و موثری دارد.

اینکه در پس ذهن حکومت در موضوع حجاب چه می‌گذرد، روشن نیست. حداقل برای بنده روشن نیست، چون خیلی کلی و کلان فقط به ضرورت فقهی و قانونی آن اشاره می‌شود. ولی اگر سخنان رییس ستاد مزبور را موضع رسمی تلقی کنیم در این صورت، آقای دکتر برهانی به دلیل آشنایی و تسلط بر هر دو حوزه فقه و حقوق به خوبی نشان می‌دهد که ادعاهای طرف مقابل به کلی نادرست است. ضمنا توجه کنیم که طرف مقابل رییس ستاد مهم‌ترین نهاد رسمی برای ترویج حجاب و مقابله با بی‌حجابی است، بنابراین باید قوی‌ترین فرد حکومت در توجیه و دفاع از حجاب باشد ولی تعجب از این رو بود که اصولا ایشان چگونه پذیرفته که در چنین گفت‌وگویی شرکت کند.

کافی است به حدود ۳۰۰۰ نظری که فقط طی دو روز در زیر فیلم این مناظره گذاشته شده است، نگاهی بیندازند تا ببینند آن‌گونه دفاع کردن از حجاب و خدا و حکومت اسلامی دقیقا تایید تحلیل آقای برهانی است که نه تنها موجب تقویت حجاب نمی‌شود، سهل است که منجر به بدبینی بیشتر مردم از ارزش‌های اسلامی و حکومتی نیز می‌شود. در واقع باید توصیه کرد که همه دست‌اندرکاران حکومت این مناظره را ببینند. اگر واقعا کفه گفت‌وگو را به سود دبیر سابق ستاد امر به معروف و نهی از منکر دیدند خب این را رسما اعلام دارند تا همه متوجه شوند مبنا و منطق قانون‌نویسی و سیاستگذاری در ایران چیست و دیگر بحث را ادامه ندهند.

ولی اگر معتقدند که استدلال‌های مهم‌تری برای دفاع از سیاست‌های جاری در امر حجاب دارند آنها را در گفت‌وگویی دیگر اظهار کنند. خوبی گفت‌وگو در این است که شنونده یکسویه به قاضی نمی‌رود. نکته بسیار مهم‌تر در ذهنیت نادرستی است که این افراد از نقش مردم در جمهوری اسلامی دارند که گفت‌وگو را بلاموضوع می‌کنند و این خطرناک است. چنین رویکردی در آغاز انقلاب مطلقا جایگاهی نداشت و اصولا هم نمی‌توانست با مفهوم انقلاب سازگاری داشته باشد. ولی چگونه شده که ۴۵ سال بعد از انقلاب عده‌ای به خود جرات می‌دهند که خود را متولی حقانیت معرفی کرده و برتر از اراده مردم تعریف کنند؟ جالب‌تر اینکه طرفداران این رویکرد حتی قادر به ارایه یک اندیشه منسجم از آنچه می‌خواهند انجام دهند، نیستند. نه درکی از تفاوت حق و تکلیف و نه تحلیلی از فلسفه حقوق و جامعه‌شناسی کیفری دارند. استدلال‌های رایج‌شان در حد روزنامه‌نگاری دیواری مدارس است. به علاوه شیوه مواجهه با مردم و اقناع آنان باید بر اساس عقلانیت و ادبیات عمومی و سخنان دقیق و مبتنی بر آمار و منطق علمی باشد.

اینکه کسانی خود را دانا به دستورات خدا دانسته و از این منظر بخواهند به مردم امر و نهی کنند، جوابگوی نسل جدید نیست. این استدلال‌های درون دینی شاید برای گروه‌های حوزوی مناسب باشد. برای مقابله با بی‌حجابی همه اصول و قواعد شرعی، حقوقی، سیاسی و نیز اجرایی و انتظامی را دچار اختلال جدی می‌کنند تا این پدیده رخ ندهد در حالی که اندکی تامل نشان می‌دهد که احتمال چندانی برای تحقق این هدف، نه تنها وجود ندارد، بلکه بسیار پرهزینه خواهد بود.

عجیب‌تر اینکه قرار دادن پلیس و دستگاه قضایی جلوی مردم و به میدان آوردن تمام توان حکومت برای مقابله با امری اجتماعی که ماهیت آن مجرمانه نباشد، قابل فهم و دفاع نیست و همه این نیروها را مستهلک و اتفاقا مردم و زنان را بیشتر عصبانی و منزجر می‌کند. ادامه رسیدگی به طرح حجاب با گفت‌وگوهای غیرشفاف گویای واقعیت است. چرا شورای نگهبان چنین وضعیتی را می‌پذیرد و مذاکرات با تعدادی از دست‌اندرکاران طرح درباره جزییات این قانون را شفاف نمی‌کند؟ چرا باید موضوعی را جرم‌انگاری کرد در حالی که مردم نه تنها از آن حمایت نمی‌کنند، بلکه از زنان و دخترانی که مورد هجوم واقع می‌شوند، حمایت می‌کنند؟

مردم باید از اجرای قانون توسط نیروی انتظامی یا هر نهاد دیگر استقبال کنند ولی این چه قانونی است که امام جمعه قم می‌گوید: از نیروی انتظامی و همه کسانی که زخم زبان‌ها را به جان خریدند، تشکر می‌کنیم یا فرمانده انتظامی بگوید: «هیچ اراده‌ای، تهمتی، افترایی، هیچ سرزنشی و شماتتی ما را از این راه پر فیضی که حضرت حق در برابرمان قرار داده به عقب نخواهد راند.» مگر قرار است در مواجهه با جرم کسی را سرزنش کنند؟ پس آنچه که با آن مقابله می‌شود حداقل از نظر مردم جرم نیست.

دیگر خبرها

  • چرایی پیش‌بینی‌ناپذیری ایران فردا / قواعد بازی حکومت و جامعه پیچیده‌تر شده
  • کنایه روحانی به جنجال ساخت مسجد در پارک قیطریه
  • کنایه حسن روحانی به جنجال ساختن مسجد در پارک قیطریه/ مگر در انقلاب کسی را به زور باحجاب کردیم؟
  • آن ها که در ایران می مانند و می خواهند آن را بسازند این مقاله را بخوانند / ۱۰۰۰ سال حکومت ایلیاتی و ۸۰۰ سال تعطیلی عقل و اندیشه و علم
  • ماجرای «نفرین فرعون» چگونه بر سر زبان‌ها افتاد؟
  • بررسی ابعاد حقوقی تجمع دانشگاهیان آمریکا در دانشگاه قم
  • ابعاد حقوقی تجمع دانشگاهیان آمریکا در دانشگاه قم بررسی شد
  • مناظره در باره نقش مردم در حکومت در دیدگاه های آیت الله مصباح یزدی و آیت الله مرتضی مطهری
  • معمای کف و سقف مجاز حجاب
  • دعوت از حکومت برای دیدن یک مناظره | گره خوردن سرنوشت مردم به ذهنیت‌ ساده‌انگارانه | پس‌موضوع حجاب دقیقا چه می‌گذرد؟